باغ میرا .استادشفیعی کدکنی باغ میراپاییزمحزونی که در خون تو می خواند گامی به تو نزدیک و گامی دور
باغ میرا .. .استاد شفیعی کدکنی
باغ میرا پاییز محزونی که در خون تو می خواند
گامی به تو نزدیک و گامی دور آرام همراه تو می اید
روزی تمام باغ را تسخیر خواهد کرد ای روشن آرای چراغ لالگان
در رهگذار باد با من نمی گویی آن آهوان شاد و شنگ تو سوی کدامین جوکنارانی گریزان اند ؟
آه شب های باران تو وحشتناک شبهای باران تو بی ساحل شب های باران تو از تردید
و از اندوه لبریز است من دانم و تنهایی باغی که رستنگاه آوای هزاران بود
وینک خنیاگرش خاموش و آرایه اش خونابه ی برگان پاییز است