(شفیعی کدکنی)گرچه شد ميکده ها بسته و ياران امروز.مهر بر لب زده و ز نعره خموشند همه
سوگواران تو امروز خموشند همه
که دهان های وقاحت به خروشند همه
که دهان های وقاحت به خروشند همه
گر خموشانه به سوگ تو نشستند، رواست
زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه
آه از اين قوم ريايى که درين شهر دو روی
روزها شحنه و شب باده فروشند همه
باغ را اين تب روحى به کجا برد که باز
قمريان از همه سو خانه به دوشند همه
ای هر آن قطره ز آفاق هر آن ابر، ببار!
بيشه و باغ به آواز تو گوشند همه
گرچه شد ميکده ها بسته و ياران امروز
مهر بر لب زده و ز نعره خموشند همه
به وفای تو که رندان بلاکش فردا
جز به ياد تو و نام تو ننوشند همه
(شفیعی کدکنی)
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم مهر ۱۳۹۵ ساعت ۵:۴۲ ب.ظ توسط عذرا مجیبی
|