"حزین لاهیجی" ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد آه از دمی که تنها با

"حزین لاهیجی"

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

آه از دمی که تنها با داغ او

چو لاله در خون نشسته باشم

چون باد رفته باشد امشب صدای تیشه

از بیستون نیامد شاید به خواب شیرین

فرهاد رفته باشد خونش به تیغ حسرت

یا رب حلال بادا صیدی که از کمندت

ازاد رفته باشد از آه دردناکی

سازم خبر دلت را وقتی که کوه صبرم

بر باد رفته باشد رحم است بر اسیری

کز گرد دام زلفت با صد امیدواری

ناشاد رفته باشد شادم که از رقیبان

دامن کشان گذشتی گر مشت خاک ما هم

بر باد رفته باشد پر شور از حزین است

امروز کوه و صحرا مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد "

حزین لاهیجی"

ای وای بر اسیری کزیادرفته باشددردام مانده باشدصیاد رفته باشد از آه دردناکی خبرسازم دلت را حزین لاهیج

ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را روزی که کوه صبرم، بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری، کز گرد دام زلفت با صد امیدواری، ناشاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله در خون نشسته باشم، چون باد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا صیدی که از کمندت، آزاد رفته باشد

پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا مجنون گذشته باشد، فرهاد رفته باشد

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی ای وای براسیری کزیادرفته باشددردام مانده باشد صیادرفته باشدآه ازدمی که تنها با داغ او چو

حزین لاهیجی

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله

در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد

شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا

صیدی که از کمندت ازاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را

وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت

با صد امیدواری ناشاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی

گر مشت خاک ما هم بر باد رفته باشد

پر شور از حزین است امروز کوه و صحرا

مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد

حزین لاهیجی..ای وای بر اسیری كز یاد رفته باشد

حزین لاهیجی
ای وای بر اسیری كز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد
آه از دمی كه تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا
صیدی كه از كمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناكی سازم خبر دلت را
روزی كه كوه صبرم بر باد رفته باشد
پر شور از حزین است امروز كوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد ..شعر بسیار زیبا از حزین لاهیجی

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

پرشور از "حزین " است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد

شعری از حزین لاهیجی

اي واي بر اسيــري کز ياد رفته باشــد

در دام مـانده باشـد صيـاد رفتـه باشـد

آه از دمــي که تــنها با داغ او چو لاله

درخون نشسته باشم چون بادرفته باشد

آواز تـيشــه امشــب از بيستـون نــيامـد

شايد به خواب شيرين فرهاد رفته باشد

خونش به تيـغ حســرت يارب حلال بادا

صيدي که از کمندت آزاد رفتـه باشــد

از آه درد نــاکـي سـازم خـبـر دلـت را

 وقتي که کوه صبرم بر بـاد رفته باشـد

رحــم از بر اسيري کـز گرد دام زلفـت

 با صد امـيدواري نـاشـاد رفتــه باشـــد

شـادم که ازرقـيبـان دامن کشـان گذشتـي

گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشـد

پرشورازحزين است امروزکوه وصحرا

مجنون گذشتـه باشـد فرهـاد رفتـه باشـد

حزين لاهيجي