شنیدم که چون قوی زیبابمیردفریبنده زادو فریبا بمیردشب مرگ تنها نشیندبه موجی رود گوشه ای دورو تنها بم

شعر با شکوهی از زنده یاد

دکتر حمیدی شیرازی

شنیدم که چون قوی زیبابمیرد فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزلها بمیرد

گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

شب مرگ از بیم آنجا شتابد که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا برآمد شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش وا کن که می خواهد این قوی زیبا بمیرد.

شنيدم كه چون قوي زيبا بميردفريبنده زادوفريبا بميردشب مرگ تنها نشيند به موجي تقدیم بروان پاک مهدی

شنيدم كه چون قوي زيبا بميرد

فريبنده زاد و فريبا بميرد

شب مرگ تنها نشيند به موجي

رود گوشه اي دور و تنها بميرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

كه خود در ميان غزل ها بميرد

گروهي بر آنند كاين مرغ شيدا

كجا عاشقي كرد ؛ آنجا بميرد

شب مرگ از بيم آنجا شتابد

كه از مرگ غافل شود تا بميرد

من اين نكته گيرم كه باور نكردم

نديدم كه قويي به صحرا بميرد

چو روزي ز آغوش دريا برآمد

شبي هم در آغوش دريا بميرد

تو دريا ي من بودي آغوش واكن

كه ميخواهد اين قوي زيبا بميرد!

شنيدم که چون قوي زيبا بميرد..دکتر مهدی حمیدی شیرازی

شنيدم که چون قوي زيبا بميرد


فريبنده زاد و فريبا بميرد


شب مرگ تنها نشيند به موجي


رود گوشه اي دور و تنها بميرد


در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب


که خود در ميان غزلها بميرد


گروهي بر آنند کاين مرغ شيدا


کجا عاشقي کرد آنجا بميرد


شب مرگ از بيم آنجا شتابد


که از مرگ غافل شود تا بميرد


من اين نکته گيرم که باور نکردم


نديدم که قويي به صحرا بميرد


چو روزي ز آغوش دريا برآمد


شبي هم در آغوش دريا بميرد


تو درياي من بودي آغوش وا کن


که مي خواهد اين قوي زيبا بميرد



دکتر مهدی حمیدی شیرازی

شعر قو از دکتر مهدی حمیدی شیرازی

شنيدم که چون قوي زيبا بميرد

فريبنده زاد و فريبا بميرد

شب مرگ تنها نشيند به موجي

رود گوشه اي دور و تنها بميرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در ميان غزلها بميرد

گروهي بر آنند کاين مرغ شيدا

کجا عاشقي کرد آنجا بميرد

شب مرگ از بيم آنجا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بميرد

من اين نکته گيرم که باور نکردم

نديدم که قويي به صحرا بميرد

چو روزي ز آغوش دريا برآمد

شبي هم در آغوش دريا بميرد

تو درياي من بودي آغوش وا کن

که مي خواهد اين قوي زيبا بميرد