مرا به خانه ام ببر که شهر ، شهر یار نیست مرا به خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست سکوت نعره می زند که شب

مرا به خانه ام ببر که شهر ، شهر یار نیست

مرا به خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست

سکوت نعره می زند که شب ، ترانه ساز نیست

مرا به خانه ام ببر که عشق در میانه نیست

مرا به خانه ام ببر اگر چه خانه ، خانه نیست

ایرج جنتی عطائی

مرا به خانه ام ببر که شهر ، شهر یار نیست مرا به خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست جنتی عطایی

مرا به خانه ام ببر که شهر ، شهر یار نیست

مرا به خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست

سکوت نعره می زند که شب ، ترانه ساز نیست

مرا به خانه ام ببر که عشق در میانه نیست

مرا به خانه ام ببر اگر چه خانه ، خانه نیست

ایرج جنتی عطائی

ایرج_جنتی_عطایی.بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردم از کوچه های هیئت ،کتل ، زنجیر

 
بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردم از کوچه های هیئت ، کتل ، زنجیر از کوچه های تاج ، پرسپولیس بهمنش و قلیچ از کوچه های مشیری ، فروغ از کوچه های خاطرات مکتوب و بلوغ بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردم از شهرهای هدایت ، جلال ، ساعدی ، صمد از شهرهای وداع های معطر و اشک از خیابان های پلاکارد و گاردن پارتی ساندویچ ، آبجو ، زر از خیابان های بخت آزمایی فال ، تصنیف از خیابان های کیهان ، اطلاعات از خیابان های قیصر ، گاو  و مغول ها از خیابان های منفردزاده ، داریوش وثوقی ، گوگوش از اتاق های آخرین تردید ، اولین بوسه از اتاق های رنگی پوستر پله ، تختی، کلی و تیم ملی فوتبال از اتاق های نقشه ، مینیاتور و خط نستعلیق از اتاق های مصدق ، مائو استالین ، و علی از سلول های چه گوارا شریعتی و خوجه از سلول های فریب دادن زندانبان بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردم از سال های ناست ، خضاب ، ادکلن و فرخزاد از سال های کنکور ، کار و اجباری از سال های بن بست ، جمعه ، کمکم کن ، شب از سالهای شاملو ، اخوان ، نیما از سالهای سارتر ، فلینی ، برشت ، جشن هنر از سالهای اعتصاب ، گاز اشک آور ، دود ، لاستیک از سالهای نعش ، اوین ، چیتگر از سالهای پویان ، رضایی ، خسرو و کرامت از سالهای جهل ، توطئه ، فریب از سال های قتل عام انقلاب از سالهای سایه روشن سیال و شک بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردم تا با دهان کوچک تو بخوانم آواز سرزمین صبورم را در جشن زاد روز کودک آینده بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردم....................................
#ایرج_جنتی_عطایی
.
.
 
 

درخت"ایرج جنتی عطایی"   توي تنهايي يك دشت بزرگ.اجرای بسیار زیبای ابی تقدیم دوستان بشنوید

درخت
"ایرج جنتی عطایی"

توي تنهايي يك دشت بزرگ
كه مثل غربت شب بي انتهاست
يه درخت تن سياه سربلند
آخرين درخت سبز سرپاست
رو تنش زخمه ولي زخم تبر
نه يه قلب تير خورده نه يه اسم
شاخه هاش پر از پر پرنده هاست ...

كندوي پاك دخيل و طلسم

چه پرنده ها كه تو جاده كوچ
مهمون سفره ي سبز اون شدن
چه مسافرا كه زير چتر اون
به تن خستگيشون تبر زدن
تا يه روز تو اومدي بي خستگي
با يه خورجين قديمي قشنگ
با تو نه سبزه نه آينه بود نه آب
يه تبر بود با تو با اهرم سنگ

اون درخت سربلند پرغرور
كه سرش داره به خورشيد ميرسه منم منم
اون درخت تن سپرده به تبر
كه واسه پرنده ها دلواپسه منم منم
من صداي سبز خاك سربي ام
صدايي كه خنجرش رو بخداست
صدايي كه توي بهت شب دشت
نعره اي نيست ولي اوج يك صداست

رقص دست نرمت اي تبر به دست
با هجوم تبر گشنه و سخت
آخرين تصوير تلخ بودنه
توي ذهن سبز آخرين درخت
حالا تو شمارش ثانيه هام
كوبه هاي بي امونه تبره
تبري كه دشمنه هميشه ي
اين درخت محكم و تناوره

من به فكر خستگي هاي پر پرنده هام
تو بزن، تبر بزن
من به فكر غربت مسافرام
آخرين ضربه رو محكمتر بزن


"ایرج جنتی عطایی"
 
 
 
 
اجرای بسیار زیبای این ترانه با صدای  ابی تقدیم دوستان

میون این همه کوچه که به هم پیوسته.... ایرج جنتی عطایی..اجرائی بی نظیر از داریوش تقدیم شنا عزیزان بشن

میون این همه کوچه که به هم پیوسته....

میون این همه کوچه
که به هم پیوسته
کوچه ی قدیمی ما
کوچه ای بن بسته
دیوار کاهگلی یه باغ خشک
که پر از شعرای یادگاریه
مونده بین ما و اون رود بزرگ
که همیشه مثل بودن جاریه
...

توی این کوچه به دنیا اومدیم
توی این کوچه داریم پا می گیریم
یه روز هم مثل پدربزرگ باید
تو همین کوچه بن بست بمیریم

اما ما عاشق رودیم، مگه نه؟
نمی تونیم پشت دیوار بمونیم
ما یه عمره تشنه بودیم، مگه نه؟
نباید آیه حسرت بخونیم
دست خسته مو بگیر
تا دیوار گلی رو خراب کنیم
یه روزی
هر روزی باشه دیر و زود
می رسیم با هم به اون رود بزرگ
تنای تشنمونو
می زنیم به پاکی زلال رود

ایرج جنتی عطایی
 
 
 
 
با در ود تقدیم شما عزیزان...
 
 

گل سرخ ...ايرج جنتي عطايي.با صدای دلنشین ومنحصر بفرد ویگن عزیز

گل سرخ
دیدی ای غمگین تر از من
بعد از آن دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم
قصه ی تلخ جدایی
...
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد

ايرج جنتي عطايي

بانوی موسیقی و گل شاپری رنگین کمون..ایرج جنتی عطائی..با اجرای بی نظیر ابی عزیزووتقدیم شما بشنوید...

بانوی موسیقی و گل شاپری رنگین کمون
به قامت خیال من ململ مهتاب بپوشون
بذار نسیم در به در گلبرگ رو از یاد ببره
برداره بوی تن تو هر جا که میخواد ببره
دست رو تن غروب بکش که از تو گلبارون بشه
...بذار که از حضور تو لحظه ترانه خون بشه
همسایه خدا میشم مجاور شکفتنت
خورشید و باور میکنم نزدیک رفتار تنت
قطره ام از تو من ولی درگیر دریا شدنم
دچار سحر عشق تو در حال زیبا شدنم
بانوی موسیقی و گل اسطوره عاشق شدن
تا من دوباره من بشم دوباره لبخندی بزن
لبخند تو یه عا لمو مغلوب رویا میکنه
انگار جهان وامیسته و ما رو تماشا میکنه
بانوی موسیقی و گل تندیس شاعرانه گی
نوازشم کن و ببر منو به جاودانگی
شب از نگاهت اینه رو پر از ستاره میکنه
برهنه میشه از خودش به من اشاره میکنه
بانوی موسیقی گل شاپری رنگین کمون
به قامت خیال من ململ مهتاب بپوشون



ایرج جنتی عطائی

 

http://www.youtube.com/watch?v=HHIBJ_EiQno

 

تقدیم دوستان بشنوید

تحمل کن *ترانه ای فاخر از ایرج جنتی عطایی * با صدای جاویدان ابی

 
تحمل کن *
ترانه ای فاخر از ایرج جنتی عطایی * با صدای جاویدان ابی
*
تحمل کن عزیز دل شکسته
تحمل کن به پای شمع خاموش...
تحمل کن کنار گریه ی من
به یاد دلخوشی های فراموش
جهان کوچک من از تو زیباست
هنوز از عطر لبخند تو سرمست
واسه تکرار اسم ساده ی توست
صدایی از من عاشق اگر هستم
نو نسپار به فصل رفته ی عشق
نذار کم شم من از آینده ی تو
به من فرصت بده گم شم دوباره
 به
من فرصت بده برگردم از من
به تو برگردم و یار تو باشم
به من فرصت بده باز از سر نو
دچار تو گرفتار تو باشم
نذار از رفتنت ویرون شه جانم
نذار از خود به خاکستر بریزم
کنار من که وا می پاشم از هم
تحمل کن ، تحمل کن عزیزم
به من فرصت بده رنگین کمون شم
از آغوش تو تا معراج پرواز
حدیث تازه ی عشق توام من
به پایانم نبر، از نو بیآغاز

به من فرصت بده رنگين كمون شم ..از آغوش تو تا معراج پرواز .. ایرج جنتی عطائی

تحمل كن عزيز دل شكسته
تحمل كن به پاي شمع خاموش
تحمل كن كنار گريه من
به ياد دلخوشيهاي فراموش
جهان كوچك من از تو زيباست
...هنوز از عطر لبخند تو سرمست
واسه تكرار اسم ساده تو ست
صدايي از منه عاشق اگر هست
منو نسپار به فصل رفته عشق
نذار كم شم من از آينده تو
به من فرصت بده گم شم دوباره
توي آغوشه بخشاينده تو
به من فرصت بده برگردم از من
به تو برگردمو يار تو باشم
به من فرصت بده باز از سر نو
دچار تو گرفتار تو باشم
به من فرصت بده باز از سر نو
دچار تو گرفتار تو باشم
نذار از رفتنت ويرون شه جانم
نذار از خود به خاكستر بريزم
كنار من كه وا ميپاشم از هم
تحمل كن، تحمل كن عزيزم
به من فرصت بده رنگين كمون شم
از آغوش تو تا معراج پرواز
حديث تازه عشق توام من
به پايانم نبر از نو بيآغاز
منو نسپار به فصل رفته عشق
نذار كم شم من از آينده تو
به من فرصت بده گم شم دوباره
توي آغوشه بخشاينده تو
به من فرصت بده برگردم از من
به تو برگردمو يار تو باشم
به من فرصت بده باز از سر نو
دچار تو گرفتار تو باشم
به من فرصت بده باز از سر نو
  • به من فرصت بده برگردم از من
    به تو برگردمو يار تو باشم
    به من فرصت بده باز از سر نو
    دچار تو گرفتار تو باشم
     ایرج جنتی عطائی
  • تحمل كن عزيز دل شكسته ...شعر  ایرج جنتی عطائی

    تحمل كن عزيز دل شكسته
    تحمل كن به پاي شمع خاموش
    تحمل كن كنار گريه من
    به ياد دلخوشيهاي فراموش
    جهان كوچك من از تو زيباست
    هنوز از عطر لبخند تو سرمست
    واسه تكرار اسم ساده تو ست
    صدايي از منه عاشق اگر هست


    منو نسپار به فصل رفته عشق
    نذار كم شم من از آينده تو
    به من فرصت بده گم شم دوباره
    توي آغوشه بخشاينده تو
    به من فرصت بده برگردم از من
    به تو برگردمو يار تو باشم
    به من فرصت بده باز از سر نو
    دچار تو گرفتار تو باشم
    به من فرصت بده باز از سر نو
    دچار تو گرفتار تو باشم


    نذار از رفتنت ويرون شه جانم
    نذار از خود به خاكستر بريزم
    كنار من كه وا ميپاشم از هم
    تحمل كن، تحمل كن عزيزم
    به من فرصت بده رنگين كمون شم
    از آغوش تو تا معراج پرواز
    حديث تازه عشق توام من
    به پايانم نبر از نو بيآغاز

    منو نسپار به فصل رفته عشق
    نذار كم شم من از آينده تو
    به من فرصت بده گم شم دوباره
    توي آغوشه بخشاينده تو
    به من فرصت بده برگردم از من
    به تو برگردمو يار تو باشم
    به من فرصت بده باز از سر نو
    دچار تو گرفتار تو باشم
    به من فرصت بده باز از سر نو
    دچار تو گرفتار تو باشم

    ايرج جنتی عطايی

    توي تنهايي يك دشت بزرگ...كه مثل غربت شب بي انتهاست ..شاعر : ايرج جنتی عطائی.آهنگ ساز : سیاوش قمیشی

    توي تنهايي يك دشت بزرگ


    كه مثل غربت شب بي انتهاست


    يه درخت تن سياه سربلند


    آخرين درخت سبز سرپاست


    رو تنش زخمه ولي زخم تبر


    نه يه قلب تير خورده نه يه اسم


    شاخه هاش پر از پر پرنده هاست


    كندوي پاك دخيل و طلسم


    چه پرنده ها كه تو جاده كوچ


    مهمون سفره ي سبز اون شدن

     


    چه مسافرا كه زير چتر اون

     

     به تن خستگيشون تبر زدن


    تا يه روز تو اومدي بي خستگي


    با يه خورجين قديميه قشنگ


    با تو نه سبزه نه آينه بود نه آب


    يه تبر بود با تو با اهرم سنگ


    اون درخت سربلند پرغرور

     

     كه سرش داره به خورشيد ميرسه منم منم


    اون درخت تن سپرده به تبر

     

    كه واسه پرنده ها دلواپسه منم منم

     


    من صداي سبز خاك سربي ام

     

    صدايي كه خنجرش رو بخداست


    صدايي كه تو ي بهت شب دشت


    نعره اي نيست ولي اوج يك صداست


    رقص دست نرمت اي تبر بدست


    با هجوم تبر گشنه و سخت

     


    آخرين تصوير تلخ بودنه

     


    توي ذهن سبز آخرين درخت


    حالا تو شمارش ثانيه هام


    كوبه هاي بي امونه تبره


    تبري كه دشمنه هميشه ي


    اين درخت محكم و تناوره


    من به فكر خستگي هاي پر پرنده هام


    تو بزن، تبر بزن


    من به فكر غربت مسافرام


    آخرين ضربه رو محكمتر بزن


    **
    شاعر : ايرج جنتی عطائی


    آهنگ ساز : سیاوش قمیشی

    گل سرخ...دیدی ای غمگین تر از من...بعد از آن دیر آشنایی ...ايرج جنتي عطايي

    گل سرخ

    دیدی ای غمگین تر از من

     

     بعد از آن دیر آشنایی

     

    آمدی خواندی برایم

     

     قصه ی تلخ جدایی

     

     مانده ام سر در گریبان

     

     بی تو در شب های غمگین

     

     بی تو باشد همدم من

     

     یاد پیمان های دیرین

     

    آن گل سرخی که دادی

     

     در سکوت خانه پژمرد

     

    آتش عشق و محبت

     

     در خزان سینه افسرد

     

    کنون نشسته در نگاهم

     

    تصویر پر غرور چشمت

     

    یک دم نمی رود از یادم

     

    چشمه های پر نور چشمت

     

     آن گل سرخی که دادی

     

     در سکوت خانه پژمرد



    ايرج جنتي عطايي

    پدرم مي گفت : قديما كينه هامون رو دور انداخته بوديم ...استادایرج جنتی عطائی..با صدای داریوش

    پدرم مي گفت : قديما كينه هامون رو دور انداخته بوديم

     

    توي برف و باد و بارون خونه رو با قلبامون ساخته بوديم

     

     خونه عشق مادرم بود كه تو باغچه ش گل اطلسي مي كاشت

     

     خونه روح پدرم بود چيزي رو همپاي خونه دوست نداشت

     

     خونه ، خونه ، جاي بازي براي آفتاب و آب بود

     

     پر نور واسه بيداري پر سايه واسه خواب بود

     

     سيل غارتگر اومد از تو رودخونه گذشت

     

     پلا رو شكست و برد زد و از خونه گذشت

     

    دستِ غارتگر سيل خونه رو ويرونه كرد

     

     پدر پيرمو كشت مادر و ديوونه كرد

     

    حالا من مونده ام و اين ويرونه ها

     

     پر خشم و كينه‌ي ديوونه ها

     

    منِ زخمي ، منِ خسته ، منِ پاك

     

    مي نويسم آخرين حرفو رو خاك

     

    كي مي ياد دست توي دستم بذاره

     

     تا بسازيم خونه مون رو دوباره



     ترانه سرا:ایرج جنتی عطایی :

     

     خواننده  داریوش

    گل سرخ........ايرج جنتي عطايي...تقدیم بدوستان همیشه همراه

    گل سرخ

     


    دیدی ای غمگین تر از من

     


    بعد از آن دیر آشنایی

     


    آمدی خواندی برایم

     


    قصه ی تلخ جدایی

     


    مانده ام سر در گریبان

     


    بی تو در شب های غمگین

     


    بی تو باشد همدم من

     


    یاد پیمان های دیرین

     


    آن گل سرخی که دادی

     


    در سکوت خانه پژمرد

     


    آتش عشق و محبت

     


    در خزان سینه افسرد

     


    کنون نشسته در نگاهم

     


    تصویر پر غرور چشمت

     


    یک دم نمی رود از یادم

     


    چشمه های پر نور چشمت

     


    آن گل سرخی که دادی

     


    در سکوت خانه پژمرد



    ايرج جنتي عطايي

    ایرج جنتی عطائی

    گل سرخ


    دیدی ای غمگین تر از من


    بعد از آن دیر آشنایی


    آمدی خواندی برایم


    قصه ی تلخ جدایی


    مانده ام سر در گریبان


    بی تو در شب های غمگین


    بی تو باشد همدم من


    یاد پیمان های دیرین


    آن گل سرخی که دادی


    در سکوت خانه پژمرد


    آتش عشق و محبت


    در خزان سینه افسرد


    کنون نشسته در نگاهم


    تصویر پر غرور چشمت


    یک دم نمی رود از یادم


    چشمه های پر نور چشمت


    آن گل سرخی که دادی


    در سکوت خانه پژمرد



    ايرج جنتي عطايي

    مرا به خانه ام ببر (ایرج جنتی عطایی) به : گوهر مراد

    مرا به خانه ام ببر (ایرج جنتی عطایی) به : گوهر مراد




    مرا به خانه ام ببر



    به خانه ای که در سکونِ عصرهای تفته اش



    گروهِ شاپرک



    - گلعاشقان ساده دل



    به جای فتحِ بوسه های برگ برگِ گل



    اسیرِ برگهای عاقل کتاب می شوند



    به خانه ای که در حضورِ سرخِ خشم پرورش



    درخت های یأس بار سربزیر



    اگر چه دسته دسته پای بندِ خواب می شوند



    ولی شکوفه های شعله ور



    تنور کینه ی بهار را



    جرقه های التهاب می شوند .



    مرا به خانه ام ببر



    مرا به خانه ام ببر



    به خانه ای که قمریانِ کوچکِ ترانه های باشرف



    رساندن پیام را به بام ها



    دلیر و صادقانه ، در مسیر نیزه های مرگ



    عقاب می شوند



    به خانه ای که در سپیده های سربی اش



    ستاره های سربلند



    - سربلند و دردمند

     


    به شوقِ سرنگونی شبِ شکنجه



    - پیش روی جوخه های آتش آفتاب می شوند .



    مرا به خانه ام ببر



    مرا به خانه ام ببر



    به خانه ای که در هجوم کینه اش


    ز خون دمیده ، پایه های سرسپرده ی ستم



    به دستِ دلشکستگان



    - ستم کشیدگان



    - خراب می شوند



    به خانه ای که تشنگان خسته اش



    از آستان هرم ، رو به سمتِ ساحل صحاری عطش



    پا به پای اسبِ سرکشِ فریب



    غریقِ ورطه ی سراب می شوند .



    به خانه ی شریفِ سالخورده ای



    که در زبان وحشتش



    گروهِ تازیانه زن



    [ به ما



    - به تو



    - به من ]


     


    شما خطاب می شوند



    به خانه ای که در شبانِ دل گرفته اش



    چراغهای سرخ نعره زن



    - شکوفه های شبشکن –



    به جرم از سپیده دم زدن



    جوان جوان



    به روی یخ کباب می شوند



    مرا به خانه ام ببر



    مرا به خانه ام ببر



    به خانه ای که رو به چترِ ظلمتش


    نفیرهایِ نفرتِ تبار روشنان



    هنوز بی هراس و پر توان



    خدنگِ شوکرانیِ شهاب می شوند



    به خانه ای که دیر و زود در طلوع صبحِ مردمش



    سپاهِ اندکِ شب آفرین


     


    نه با زوالِ شوکت تبارشان



    که با طلوعِ خشمِ رنجبردگان



    شکستِ خویش را مجاب می شوند

    شعری از جنتی عطایی

    دیدی ای غمگین تر از من


    بعد از آن دیر آشنایی


    آمدی خواندی برایم


    قصه ی تلخ جدایی


    مانده ام سر در گریبان


    بی تو در شب های غمگین


    بی تو باشد همدم من


    یاد پیمان های دیرین


    آن گل سرخی که دادی

     
    در سکوت خانه پژمرد


    آتش عشق و محبت


    در خزان سینه افسرد


    کنون نشسته در نگاهم


    تصویر پر غرور چشمت


    یک دم نمی رود از یادم


    چشمه های پر نور چشمت


    آن گل سرخی که دادی


    در سکوت خانه پژمرد


     

    شعری از  ایرج  جنتی عطایی

    بر دوش خسته كشيدم ترانه هايم را

    و عاشقانه گذر كردم

    از حياط هاي ازدحام و

    انزوا

    از حياط هاي كودكان هدر

    و زنان پا به زا

    استواران لغوه

    كبوتربازان زمينگير

    و پيرزنان لاجورد و گرد آجر

    از حياط هاي رخت و رخت و رخت

    از حياط هاي خوض هاي غسل و وضو

    از حياط هاي زن پدر و نشانده

    هوو، پدر خوانده

    از حياط هاي قرض و قسط و مساعده

    روضه، نذر، دخيل

    از حياط هاي رادوي، تپاز

    راشد

    و مهوش

    از حياط هاي گلپا و ياحقي

    از حياط هاي اسميرنوف

    شلاق

    نعره هاي پدر

    و هق هق مادر

    از حياط هاي اميد هاي مبهم و رؤيا

    بر دوش خسته كشيدم

    ترانه هايم را و

    عاشقانه گذر كردم

    از كوچه هاي پرسه پس ليس

    از كوچه هاي چولي

    كولي و ساك ساك

    از كوچه هاي نسق

    حيدر حيدري

    و قرق

    از كوچه هاي هيئت، كتل، زنجير

    از كوچه هاي تاج، پرسپوليس

    بهمنش و قليچ

    از كوچه هاي نگاه هاي خواستار

    و سلام خاي سرخ آبي

    از كوچه هاي ديدار هاي پنهان

    سايه هاي مشكوك

    نفس بريدگي

    از كوچه هاي مشيري، فروغ

    از كوچه هاي خاطرات مكتوب

    و بلوغ

    بر دوش خسته كشيدم ترانه هايم را

    و عاشقانه گذر كردم

    از شهر هاي انتقال

    مهاجرت

    تبعيد

    از شهرهاي گنبد

    باغ ملي

    بازار

    از شهرهاي هل، گلاب، فرش چاي

    از شهرهاي دوچرخه، ترن، هواپيما

    قاطر

    از شهرهاي پاسبان، دژبان، ژاندارم

    از شهرهاي پايگاه، پادگان، پاسگاه

    از شهرهاي زرد زخم، صرع

    خوره

    از شهرهاي فقر ، مرگ

    و نفرين مادران

    از شهرهاي ژنرال ها

    حكومت نظامي

    و انتخابات

    از شهرهاي رود، كوه، دشت

    از شهرهاي هدايت، جلال، ساعدي، صمد

    از شهرهاي وداع هاي معطر

    و اشك

    بر دوش خسته كشيدم ترانه هايم را

    و عاشقانه گذر كردم

    از خيابان هاي پلاكارد

    و گاردن پارتي

    ساندويچ، آبجو، زر

    از خيابان هاي بخت آزمايي

    فال، تصنيف

    از خيابان هاي كيهان، اطلاعات

    از خيابان هاي قصير، گاو، و مغول ها

    از خيابان هاي منفردزاده، داريوش

    وثوقي، گوگوش

    از خيابان هاي مشاعره، جدول، صف

    از خيابان هاي تعزيه، غزل، سرود

    از خيابان هاي راهپيمانيي

    اعلاميه

    قطعنامه

    قيام

    از خيابان هاي مجاهد، چريك، پيش مرگ

    از خيابان هاي طويل بي برگشت

    و بغض

    بر دوش خسته كشيدم ترانه هايم را

    و عاشقانه گذر كردم

    از اتاق هاي آخرين ترديد، اولين بوسه

    از اتاق هاي رنگي پوستر

    پله، تختي، كلي

    و تيم ملي فوتبال

    از اتاق هاي نقشه، مينياتور

    و خط نستعليق

    از اتاق هاي جنگ شكر، پاشنه آهنين، مادر

    از اتاق هاي بحث، انشعاب، انگ

    از اتاق هاي مصدق، مائو

    استالين، و علي

    از اتاق هاي ختفا، گريم

    لو رفتن

    از اتا هاي تفتيش، دستبند، بي سيم

    از اتاق هاي كابل، قپان، بازجو

    و ترديد

    از اتاق هاي سرد تو در تو

    و هق هق

    بر دوش خسته كشيدم ترانه هايم را

    و عاشقانه گذر كردن

    از سلول هاي ترس هاي بسيار و اميد هاي اندك

    از سلول هاي خود آموز و ديكشنري

    از سلول هاي يقلاوي

    سه سيگار روزانه

    و شبان مقطع كابوس

    از سلول هاي دغدغه، دوار، درد

    از سلول هاي زخم، عفونت، ورم

    از سلول هاي شمارش آجر، قدم، ميله

    از سلول هاي حياط، هواخوري، رمز

    و حسرت يك آغوش

    از سلول هاي چه گوارا

    شريعتي و خوجه

    از سلول هاي فريب دادن زندانبان

    فريب دادن خويش

    از سلول هاي فراموش كردن

    به خاطر آوردن

    از سلول هاي اشك هاي ياغي

    و غضب هاي رام

    و اميد

    بر دوش خسته كشيدم ترانه هايم را

    و عاشقانه گذر كردم

    از سال هاي ناست، خضاب، ادكلن و فرخزاد

    از سال هاي كنكوذ، كار و اجباري

    از سال هاي بن بست، جمعه، كمكم كن، شب

    از سالهاي شاملو، اخوان، نيما

    از سالهاي سارتر، فليني، برشت، جشن هنر

    از سالهاي اعتصاب، گاز اشك آور، دود، لاستيك

    از سالهاي نعش، اوين، چيتگر

    از سالهاي پويان، رضايي، خسرو و كرامت

    از سالهاي جهل، توطئه، فريب

    از سال هاي قتل عام انقلاب

    از سالهاي سايه روشن سيال

    و شك

    بر دوش خسته كشيدم ترانه هايم را و عاشقانه

    گذر كرد م
    تا با دهان كوچك تو بخوانم

    آواز سرزمين صبورم را

    در جشن زاد روز كودك آينده

    بر دوش خسته كشيدم ترانه هايم را

    و عاشقانه گذر كردم


    ایرج جنتی عطائی