اما تو چیز دیگری غزلی از پژمان بختیاری زیبا فراوان دیده ام ،اما تو چیز دیگری صدها گلستان دیده ام ،ام

اما تو چیز دیگری غزلی از پژمان بختیاری

زیبا فراوان دیده ام ،اما تو چیز دیگری

صدها گلستان دیده ام ،اما تو چیز دیگری...

گلهای خندان دیده ام ،اما تو چیز دیگری

صد رهزن جان دیده ام ،ام تو چیز دیگری

از بوی گل مطلوب تر،از مهوشان محبوب تر

این یک از آن یک خوب تر،اما تو چیز دیگری

بس شوخ جانی دیده ام،باغ جوانی دیده ام

زانها که دانی دیده ام،اما تو چیز دیگری

بر گلرخان دل بسته ام،وصل نکویان جسته ام

زنجیرها بگسسته ام ، اما تو چیز دیگری

در صحبت گل پیکران ، در خیل شیرین دلبران

دیدم ترا با دیگران، اما تو چیز دیگری

تنها نه از هر دلبری در شهر زیبایی سری

 کز خویش هم زیباتری ،اما تو چیز دیگری

پژمان بختیاری دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بود من بودم و او بود می بود و سه تا بود و صبا بود و سبو

پژمان بختیاری

دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بود

من بودم و او بود

می بود و سه تا بود و صبا بود و سبو بود

من بودم و او بود

دامان چمن پر گل و در دامن گلزار

من بودم و دلدار مه دلکش و گل نغز و هوا غالیه بو بود

من بودم و او بود

آنگه که چمن بود پر از نغمه بلبل من بودم و آن گل

آن گل که سراپا همه رنگ و همه بو بود

من بودم و او بود

چشمان من از اشک سعادت شده لبریز

وان گلبن نو خیز چون شاخ گل افتاده به پیرامن جو بود

من بودم و او بود

می خورد به صد ناز و بصد ناز میم داد

بوسی ز پیم داد آنجا که نه غیر و نه رقیب و نه عدو بود

من بودم و او بود

او از می و من از می عشقش شده از دست

او سرخوش و من مست لب بسته و در سینه بسی راز مگو بود

من بودم و او بود

 گه زیر گل سرخ و گهی زیر گل زرد آن ماه زمین گرد

میرفت و دلم در پی او از همه سو بود

من بودم و او بود

با او به چمن خوشدل و سر مست چمیدم

دیدم من و دیدم نیکوئی خو در خور زیبایی رو بود

من بودم و او بود

همصحبت من او شد و همصحبت او من

در دامن گلشن معشوقه نکو عشق نکو حال نکو بود

من بودم و او بود

از نام و نشانش چه سرایم سخن ای دوست

بگذر ز من ای دوست روح من و عشق من و آمال من او بود

من بودم و او بود

دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بودمن بودم واو بود.سروده ای دلنشین از استاد پژمان بختیاری

سروده ای دلنشین از استاد پژمان بختیاری

دیوانه وار دوسشون دارم تقدیم دوستان

من بودم واو بود............

دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بودمن بودم واو بود

 می بود و سه تا بود و صبا بود و سبو بود من بودم و او بود

دامان چمن پر گل و در دامن گلزار من بودم و دلدار مه دلکش

و گل نغز و هوا غالیه بو بود من بودم و او بود

آنگه که چمن بود پر از نغمه بلبل من بودم و آن گل

آن گل که سراپا همه رنگ و همه بو بود من بودم واو بود

چشمان من از اشک سعادت شده لبریز وان گلبن نو خیز

چون شاخ گل افتاده به پیرا هنجو بود من بودم و او بود

می خورد به صد ناز و بصد ناز میم داد بوسی ز پیم داد

آنجا که نه غیر و نه رقیب و نه عدو بود من بودم واو بود

 او از می و من از می عشقش شده از دست او سرخوش و من مست

لب بسته و در سینه بسی راز مگو بود من بودم و او بود

گه زیر گل سرخ و گهی زیر گل زرد آن ماه زمین گرد

میرفت و دلم در پی او از همه سو بود من بودم و او بود

با او به چمن خوشدل و سر مست چمیدم

دیدم من و دیدم نیکوئی خو در خور زیبایی رو بود من بودم و او بود

همصحبت من او شد و همصحبت او من در دامن گلشن

معشوقه نکو عشق نکو حال نکو بود من بودم و او بود

از نام و نشانش چه سرایم سخن ای دوست بگذر ز من ای دوست

روح من و عشق من و آمال من او بود من بودم و او بود

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد .حسین پژمان بختیاری، محقق، مترجم و شاعر بزرگ معاصر(۱۳۵۳ـ ۱۲۷۹)

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد 
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد 
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست 
آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد
دل خانه عشقست خدا را به که گویم 
کارایشی از عشق کس این خانه ندارد
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی 
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای 
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا 
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
از شاه و گدا هر که در این میکده ره یافت 
جز خون دل خویش به پیمانه ندارد

 

 

حسین پژمان بختیاری، محقق، مترجم و شاعر بزرگ معاصر(۱۳۵۳ـ ۱۲۷۹) در سال ۱۲۷۹ هجری شمسی در محله حسن آباد تهران به دنیا آمد. اما زادگاه اصلی و سرزمين مادرى وی «دشتک بختیاری» است که در ۸۵ کیلومتری مرکز استان چهارمحال بختیاری، در دامنه کوهساران بلند بختیاری، منتهی به «زردکوه» و در کنار سرچشمه های اصلی «رود کارون» واقع است.
شعر پژمان به سبک کهن و با مفاهیم دلپذیر، سعدی وار از عشق می‌گوید.
وی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۳ درگذشت و در گورستان بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد.

حسین پژمان بختیاری، محقق، مترجم و شاعر بزرگ معاصر.در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد 
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد 
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست 
آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد
دل خانه عشقست خدا را به که گویم 
کارایشی از عشق کس این خانه ندارد
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی 
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای 
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا 
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد
از شاه و گدا هر که در این میکده ره یافت 
جز خون دل خویش به پیمانه ندارد

 


حسین پژمان بختیاری، محقق، مترجم و شاعر بزرگ معاصر(۱۳۵۳ـ ۱۲۷۹) در سال ۱۲۷۹ هجری شمسی در محله حسن آباد تهران به دنیا آمد. اما زادگاه اصلی و سرزمين مادرى وی «دشتک بختیاری» است که در ۸۵ کیلومتری مرکز استان چهارمحال بختیاری، در دامنه کوهساران بلند بختیاری، منتهی به «زردکوه» و در کنار سرچشمه های اصلی «رود کارون» واقع است.
شعر پژمان به سبک کهن و با مفاهیم دلپذیر، سعدی وار از عشق می‌گوید.
وی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۳ درگذشت و در گورستان بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد

از نام و نشانش چه سرایم سخن ای دوست بگذر ز من ای دوست.شاهکاری از استاد پژمان بختیاری

 

شاهکاری از استاد پژمان بختیاری
تقدیم دوستان
من بودم واو بود............
 
دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بود من بودم و او بود
می بود و سه تا بود و صبا بود و سبو بود من بودم و او بود
دامان چمن پر گل و در دامن گلزار من بودم و دلدار
مه دلکش و گل نغز و هوا غالیه بو بود من بودم و او بود
آنگه که چمن بود پر از نغمه بلبل من بودم و آن گل
آن گل که سراپا همه رنگ و همه بو بود من بودم و او بود
چشمان من از اشک سعادت شده لبریز وان گلبن نو خیز
چون شاخ گل افتاده به پیرامن جو بود من بودم و او بود
می خورد به صد ناز و بصد ناز میم داد بوسی ز پیم داد
آنجا که نه غیر و نه رقیب و نه عدو بود من بودم و او بود
او از می و من از می عشقش شده از دست او سرخوش و من مست
لب بسته و در سینه بسی راز مگو بود من بودم و او بودم
گه زیر گل سرخ و گهی زیر گل زرد آن ماه زمین گرد
میرفت و دلم در پی او از همه سو بود من بودم و او بودم
با او به چمن خوشدل و سر مست چمیدم دیدم من و دیدم
نیکوئی خو در خور زیبایی رو بود من بودم و او بود
همصحبت من او شد و همصحبت او من در دامن گلشن
معشوقه نکو عشق نکو حال نکو بود من بودم و او بود
از نام و نشانش چه سرایم سخن ای دوست بگذر ز من ای دوست
روح من و عشق من و آمال من او بود من بودم و او بود

دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بود من بودم و او بود..پژمان بختیاری

 

دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بود من بودم و او بود

می بود و سه تا بود و صبا بود و سبو بود من بودم و او بود

دامان چمن پر گل و در دامن گلزار من بودم و دلدار

مه دلکش و گل نغز و هوا غالیه بو بود من بودم و او بود

آنگه که چمن بود پر از نغمه بلبل من بودم و آن گل

آن گل که سراپا همه رنگ و همه بو بود من بودم و او بود

چشمان من از اشک سعادت شده لبریز وان گلبن نو خیز

چون شاخ گل افتاده به پیرامن جو بود من بودم و او بود

می خورد به صد ناز و بصد ناز میم داد بوسی ز پیم داد

آنجا که نه غیر و نه رقیب و نه عدو بود من بودم و او بود

او از می و من از می عشقش شده از دست او سرخوش و من مست

لب بسته و در سینه بسی راز مگو بود من بودم و او بودم

گه زیر گل سرخ و گهی زیر گل زرد آن ماه زمین گرد

میرفت و دلم در پی او از همه سو بود من بودم و او بودم

با او به چمن خوشدل و سر مست چمیدم دیدم من و دیدم

نیکوئی خو در خور زیبایی رو بود من بودم و او بود

همصحبت من او شد و همصحبت او من در دامن گلشن

معشوقه نکو عشق نکو حال نکو بود من بودم و او بود

از نام و نشانش چه سرایم سخن ای دوست بگذر ز من ای دوست

روح من و عشق من و آمال من او بود من بودم و او بود

.https://www.youtube.com/watch?v=PgTAgnMZlEo

پژمان بختیاری..او از می و من از می عشقش شده از دست او سرخوش و من مست

پژمان بختیاری

دیشب همه شب در برم آن سلسله مو بود من بودم و او بود

می بود و سه تا بود و صبا بود و سبو بود من بودم و او بود

...

دامان چمن پر گل و در دامن گلزار من بودم و دلدار

مه دلکش و گل نغز و هوا غالیه بو بود من بودم و او بود

آنگه که چمن بود پر از نغمه بلبل من بودم و آن گل

آن گل که سراپا همه رنگ و همه بو بود من بودم و او بود

چشمان من از اشک سعادت شده لبریز وان گلبن نو خیز

چون شاخ گل افتاده به پیرامن جو بود من بودم و او بود

می خورد به صد ناز و بصد ناز میم داد بوسی ز پیم داد

آنجا که نه غیر و نه رقیب و نه عدو بود من بودم و او بود

او از می و من از می عشقش شده از دست او سرخوش و من مست

لب بسته و در سینه بسی راز مگو بود من بودم و او بودم

گه زیر گل سرخ و گهی زیر گل زرد آن ماه زمین گرد

میرفت و دلم در پی او از همه سو بود من بودم و او بودم

با او به چمن خوشدل و سر مست چمیدم دیدم من و دیدم

نیکوئی خو در خور زیبایی رو بود من بودم و او بود

همصحبت من او شد و همصحبت او من در دامن گلشن

معشوقه نکو عشق نکو حال نکو بود من بودم و او بود

از نام و نشانش چه سرایم سخن ای دوست بگذر ز من ای دوست

روح من و عشق من و آمال من او بود من بودم و او بود

https://www.youtube.com/watch?v=PgTAgnMZlEo

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد..پژمان بختیاری

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد

 کس جای در این خانه ویرانه ندارد


دل را به کف هر که دهم باز پس آرد

کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

 
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانیست

 آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد

 
دل خانه عشقست خدا را به که گویم

کارایشی از عشق کس این خانه ندارد


گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی

 گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد

 
در انجمن عقل فروشان ننهم پای

دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

 
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا

ده روزه عمر این همه افسانه ندارد