اشکم از دیده ی نمناک برآید بیرون..دهقان سامانی
دهقان سامانی
اشکم از دیده ی نمناک برآید بیرون
بی تو این خون شده دل، پاک بر آید بیرون
کشته ی تیغ غمت را چو بخوانی، تاحشر
ناله اش از دل صد چاک برآید بیرون
تلخکامی دهدم دست ز شیرین دهنت
زهر این درد ز تریاک بر آید بیرون
به جز از مار دو زلف تو نمی پندارم
کسی از عهده ی ضحاک بر آید بیرون
خاک فرهاد شد از حسرت شیرین و هنوز
نعره اش از جگر خاک برآید بیرون
پای تا کم بسپارید که من دانم و خضر
چشمه ی زندگی از تاک برآید بیرون
چشم یار ار نگرد چهره ی خود را درآب
خون از آن نرگس بی باک برآید بیرون
با سر زلف تو "دهقان" نبوَد جایش خاک
مرغ این دام ز افلاک بر آید بیرون
اشکم از دیده ی نمناک برآید بیرون
بی تو این خون شده دل، پاک بر آید بیرون
کشته ی تیغ غمت را چو بخوانی، تاحشر
ناله اش از دل صد چاک برآید بیرون
تلخکامی دهدم دست ز شیرین دهنت
زهر این درد ز تریاک بر آید بیرون
به جز از مار دو زلف تو نمی پندارم
کسی از عهده ی ضحاک بر آید بیرون
خاک فرهاد شد از حسرت شیرین و هنوز
نعره اش از جگر خاک برآید بیرون
پای تا کم بسپارید که من دانم و خضر
چشمه ی زندگی از تاک برآید بیرون
چشم یار ار نگرد چهره ی خود را درآب
خون از آن نرگس بی باک برآید بیرون
با سر زلف تو "دهقان" نبوَد جایش خاک
مرغ این دام ز افلاک بر آید بیرون
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم آذر ۱۳۸۷ ساعت ۸:۱ ب.ظ توسط عذرا مجیبی
|
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد