شیخ جنتی جزی( میرزین الدین اصفهانی )یکی بازی به بازی گفت در دشت.که تا کی کوه وصحرا می توان گشت
یکی بازی به بازی گفت در دشت
که تا کی کوه وصحرا می توان گشت
بیا تـــــــــا سوی شهرآریم پرواز
کـه بـا شهزادگان بـاشیم دم ساز
گـــــــهی باشیم انیس بزم شاهان
گـهی هم صحبت زرین کلاهان
به شب ها شمع کافوری گدازیــم
به روزان با شهان نخجیر بازیم
جوابش داد شهباز نکــــــورای
کـه ای نادان دون همت ســراپای
اگر صدسال باشی در بیابــــــــان
جفای برف بینــــی جور باران
کشی هرلحظه صداندوه وخواری
زچنگال عقابان شکـــــــاری
بسی بهتر که برتخت زرانــدود
دمی محـکوم حکم دیــگری بود
قناعت جنتی با تلخ وبا شــــور
بـــــودنوش عسل با نیش زنبور
+ نوشته شده در سه شنبه سی ام آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۴۸ ب.ظ توسط عذرا مجیبی
|
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد