از تو دورم من و ديوانه و مدهوش توأم! آنچنان محو تو گشته که در آغوش توأم! شعراز ابوالحسن ورزی
از تو دورم
از تو دورم من و ديوانه و مدهوش توأم!
آنچنان محو تو گشته که در آغوش توأم!
يکدم از دل نبرم ياد دلاويز ترا!
گر چه چون عشق ز دل رفته٬فراموش توأم!
نگه گرمم و در چشم سخنگوی توأم!
هوس بوسه ام و در لب خاموش توأم!
همچو اشکی که ز جان ريخته در دامن تو!
چون صدائی که ز دل خاسته در گوش توأم!
پای تا سر همه طوفانم و آشفتگيم!
بحر پُر موجم و عمريست که در جوش توأم!
گرچه در حسرتم از دوری برق نگهت!
زنده باد ياد تو و گرمی آغوش توأم!
در دل اين شب تاريک که چون بخت منست!
تا سحر منتظر صبح بناگوش توأم!
خاطر نازکت آزرده شد از محنت من!
بار سنگينم و آويخته از دوش توأم!
((ابو الحسن ورزی))
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد