نظامی گنجوی .حدیث کودکی و خود پرستی این شعر رو خیلی دوست دارم .حدیث کودکی و خود پرستی رها کن
نظامی گنجوی ...
حدیث کودکی و خود پرستی
این شعر رو خیلی دوست دارم ...
حدیث کودکی و خود پرستی
رها کن چون خیالی بود و مستی
چو عمر از سی گذشتت یا که از بیست
نمی شاید دگر چون غافلان زیست
نشاط عمر باشد تا ۴۰ سال
چهل ساله فرو ریزد پرو بال
پس از پنجه نباشد تن درستی
بصر کندی پذیرد پای سستی
چوشصت آمد نشست آمد پدیدار
چو هفتاد آمد افتادی تو از کار
به هشتاد و نود چون در رسیدی
بسا سختی که از گیتی کشیدی
وزآنجا گر به صد منزل رسانی
بود مرگی به صورت زندگانی
اگر صد سال مانی ور یکی روز
بباید رفت زین کاخ دل افروز
چو در موی سیاه آمد سفیدی
پدید آمد نشان نا امیدی
زپنبه شد بناگوشت کفن پوش
هنوز این پنبه بیرون ناری از گوش
پس آن بهتر که خود را شاد داری
در آن شادی خدا را یاد داری
+ نوشته شده در سه شنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۶:۳۳ ب.ظ توسط عذرا مجیبی
|
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد