سیمین بهبهانی..ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟ که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
...نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من
ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟ که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
سیمین بهبهانی
+ نوشته شده در شنبه هشتم خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱:۱۷ ب.ظ توسط عذرا مجیبی
|
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد