تو را صدا کردم


تو عطری بودی و نور


تو نور بودی و عطر گریز رنگ خیال

 
درون دیده من ابر بود و باران بود


صدای سوت ترن


صوت سوگواران بود


ز پشت پرده باران


تو را نمی دیدم


تو را که می رفتی


مرا نمی دیدی


مرا که می ماندم


میان ماندن و رفتن


حصار فاصله فرسنگهای سنگی بود


غروب غمزدگی


سایه های دلتنگی


تو را صدا کردم
.
.
.
حمید مصدق