سوز جان بگذار و بگذر ...دکتر حمید مصدق
مرا با سوز جان بگذار و بگذر
اسیر وناتوان بگذار و بگذر
چو شمعی سوختم از آتش عشق
مرا آتش به جان بگذار و بگذر
دلی چون لاله بی داغ غمت نیست
بر این دل هم نشان بگذار و بگذر
مرابا یک جهان اندوه جانسوز
تو ای نامهربان بگذار و بگذر
دوچشمی را که مفتون رخت بود
کنون گوهرفشان بگذار و بگذر
درافتادم به گرداب غم عشق
مرا در این میان بگذارو بگذر
به او گفتم حمید از هجر فرسود
به من گفتا : جهان بگذار و بگذر
حمید مصدق
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۷:۲ ب.ظ توسط عذرا مجیبی
|